آنیتاآنیتا، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره

آنیتا بهار زندگیمون

مسافرت شمال

روز یکشنبه 1تیر با مامانی و بابایی و عمه فاطمه و عمو مهدی اینا  راه افتادیم به سمت شمال که بریم خونه خاله مرضی خدارو شکر تو راه خیلی اذیت نکردی و دختر خوبی بودی.بعد از ظهر ساعت 6 رسیدیم اول رفتیم خونه های نیروگاه نکا که بابایی رزرو کرده بود ساکهامون رو گذاشتیم و رفتیم که واسه شام برسیم خونه خاله.عمه آزاده اینا گفتن که ما نمیایم ولی شب که شاممون رو خوردیم عمه آزاده اینا هم اومدن و سوپرایز و خوشحالمون کردن .خلاصه این ولیمه خاله مرضی باعث شد که ما مسافرت بریم چند روزی هم موندیم و خیلی خوش گذشت چون همه با هم بودیم   اینم عکسهای اون چند روز عکس آنیتا تو حیاط خونه خاله مرضی   دخترم اینجا خودش وایستاده ق...
26 تير 1393

سیزده ماهگیت مبارک

روز 29 خرداد 93 مارفتیم کرج خونه مامانی و بابایی که از اونجا با هم بریم شمال ولیمه خاله مرضی که از مکه اومده بود.اونروز خیلی روز خوبی بود آخه وقتی رسیدیم سوپرایز شدیم واسه اینکه مامانی و بابایی و عمه ها واست تولد گرفته بودن دستشون درد نکنه خیلی خوش گذشت. اینم عکسهاش البته عکسهایی که عمه فاطمه با دوربینش گرفت خیلی با کیفیت بود حالا سر فرصت ازش میگیرم و میذارم این دوتا کلاه رو که تو عکس میبینید قرار بود این فسقلی ها بذارن که اصلا اون شب همکاری نکردن و نتونستیم عکسهای خوبی بگیریم.هانا خانوم که میگفت اصلا به بادکنکها دست نزنید و بذارید رو زمین باشه حتی نمیذاشت از کنارشون رد بشیم چون تکون میخوردن و میرفتن اونور.   این چندتا ...
26 تير 1393

93/3/22

23 خرداد من و بابا تصمیم گرفتیم که ببریمت و گوشهاتو سوراخ کنیم خیلی وقته که دلمون میخواست این کارو بکنیم ولی هر وقت که تصمیم میگرفتیم تو مریض میشدی و ما هم دلمون نمیومد البته کار خیلی سختی نبود ولی خوب دله دیگه...خلاصه اونروز رفتیم البته خیلی گشتیم و سراغ یه دکتر خوبو گرفتیم که کارشو خوب انجام بده بعد بردیم مطب دکتر و گوشتو سوراخ کردیم لحظه اول که سوراخ کرد بغض کردی و گریه کردی فدات بشم اما از اونجا که اون آقا با اون چشمهای چپلش سوراخ یکی از گوشهاتو کمی پایینتر زده بود مجبور شدیم دو روز بعد دوباره ببریمت و سوراخشو درست کنه دفعه دوم تا دیدیش گریه کردی و خلاصه بعدش با بستنی آرومت کردیم.قربونت بشم ببخشید تقصیر اون بود که باید علامت میزد دفعه دو...
26 تير 1393

2 خرداد 93

روز جمعه دوم خرداد رفتیم تولد کیارش جون البته تولدش 31 اردیبهشته ولی انداختن جمعه 2 خرداد خیلی خوش گذشت مخصوصا به آنیتا خانوم چون همش نانای میکرد وبا بچه ها بازی میکرد. اینم عکسهای اونروز : آنیتا و یاسمین وتبسم.اون دختر کوچولوی قلمبه تبسم خانومه که آنیتا فقط به دست و پاش نگاه میکرد فکر میکرد عروسکه     اونروز آنیتا خانوم نذاشت یه دونه با کلاه ازش عکس بگیریم تا کلاه میذاشتیم رو سرش  برمیداشت     آنیتا و کیارش.کیارش داره به آنیتا خیار میده     عکس دسته جمعی از بچه ها  فقط تبسم خانوم نیست که فکر کنم خواب تشریف داره       ...
11 تير 1393

بدون عنوان

دختر گلم خیلی شیطون و خوردنی شدی این عکسهارو اوایل خرداد ماه ازت گرفتم ولی فرصت نمیکردم بیام بذارم خلاصه منو بابت این تاخیرهام ببخش عزیز دلم. تو این عکس  داری بوووووو میکنی عکو نگاه کنید میفهمید چی میگم       اینجا داری دنت میخوری قربونت بشم     داری نشون میدی میگی تموم شد یعنی یکی دیگه بدید دیگه     آخه من این ظرف خالی رو چیکار کنم.بازم میخوام     اینم لذت بعد از خوردن دنت به به چه خوشمزه بود قربون اون چشمهات بشم من.راستی میتونیم این عکسهارو واسه تبلیغ دنت بفرستیما     فدای اون دندونات بشم من خو...
10 تير 1393
1